یادنامه شهید عرفانی (ره) :: پایگاه اطلاع رسانی محمد صابری

پایگاه اطلاع رسانی محمد صابری

پایگاه اطلاع رسانی محمد صابری / زاهدی/ زیر بوم شیملتو علا ء الدینی

پایگاه اطلاع رسانی محمد صابری

پایگاه اطلاع رسانی محمد صابری / زاهدی/ زیر بوم شیملتو علا ء الدینی

یادنامه شهید عرفانی (ره)

محمد صابری | دوشنبه, ۳ اسفند ۱۳۹۴، ۱۰:۱۵ ق.ظ

یادنامه شهید عرفانی (ره)

بسم الله­ الرحمن­ الرحیم

یاد نامه ­ای از زندگی م­رحوم حجت الاسلام والمسلمین شهیدحسین­ علی عرفانی.

 

 

قرآن کریم درسوره بقره آیه 154 می فرمایند: «شهید راه خدارا مردة نخوانید.» ودرسوره آل عمران آیه169 می فرماید: «شهید راه خدا را مردة مپندارید.»ودرسوره مریم آیه 96 می فرمایند:« هرکس ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد، خدا محبت او را در دلها می­ اندازد.».

یکی ازاین شهدای والامقام وانسان با ایمان وبرخوردار از عمل صالح م­رحوم شهید حجت­ الاسلام والمسلمین عرفانی است که هرکس که با ایشان آشنایی داشتة است حسرت می­ خورد که ای­ کاش ایشان در قید حیاتمی­ بود ونبودش را یک ضایعة جبران ناپذیر می­ داند؛ یکی او را فرهنگی می­ خواند و دیگری نظامی، سومی اجتماعی وچهارمی سیاسی؛ یکی او را برادر عزیز خطاب می­ کند و  دیگری دوست بی­ نظیر؛ یکی او را مرد خیال می­داند و دیگری مرد قَُول و عمل؛ یکی   شهید والامقامش می­ خواند و دیگری شهید مظلوم؛ یکی دوست صادق می­ خواند ودیگری تکیه­ گاه جبهه و مردم که با شهادتش کمر جبهه شکست، یکی از ایمانش می­ گوید و دیگری از فراموش نکردنش در دعای قنوت نماز شب و یکی از الله­ اکبر و الحمد­لله گفتنش در هنگامة شهادت؛ یکی قاطعیتش را می­ ستاید و دیگری مردم داری­ اش را و سومی فهم عمیق سیاسی­ اش را؛ یکی عاشق اخلاصش هست و دیگری عاشق اخلاقش؛ یکی در فراقش بغض می­کند و دیگری های­ های می­ گرید، یکی در خواب   می­ بیند که طواف کعبة انجام می­دهد و سعی بین صفا و مروه ودیگری که سوار ماشین سبز می­ شود و خداحافظی می­ کند، یکی از مردم داری اش می­گوید  و دیگری از شجاعت و دل­آوری مثال زدنی­ اش و یکی شهادتش را مصیبتی دانستة است که عمق جانش را آتش زده است، ودیگری نادیده اراد تمندش می­گردد و شهادتش را تحلیل اجتماعی، فلسفی  و دینی     می­ کند. دامنه ارادتمندانش مرز منطقه را در می­نوردد و دوستان دوردستش نیز اگر فضایی یافتند از اظهار محبت دریغ نورزیدند:

سال ومحل تولد:

مرحوم شهید حسین­ علی عرفانی درسال1334 در یک خانواده متدین ودوست داراهلبیت(علیهم السلام) درقریه زیربوم شملتوی علاءالدین ازتوابع ولسوالی ناهور از ولایت غزنی پا به­ دنیا گذاشت و از آنجایی که اولین فرزند ذکورخانواده بود ازقدوم مولود باشوروشعف­ وشادی خاصی        استقبال­گردید ومورد توجه ومحبت اطرافیان قرارگرفت و به خاطرعشق وعلاقه والدین  به­شاه ولایت، امیر المئومنین(ع) وسالار شهیدان عالم، رهبرآزادگان جهان، امام حسین(ع)، اسم نورسیده را حسین­ علی، گذاشتند.

محل درس:

درس ومکتب دومقوله­ ای بود که ازهمان آوان کودکی مونیس وهمدم شهید­عرفانی­ گردید، اوهمانند بسیاری ازکودکان هم سن وسالش ازحدودپنج سالگی وارد مکتب خانه شد وچند­ماهی ازورود­ او به مکتب خانه نگذشته بود که به سبب استعداد وهوش کم نظیر وعلاقه وافرش به درس­خواندن، ملقب به شیخ گردید، قبای  شیخی چنان زیبنده ­ی قامتش شد که پدرش را نیز به اسم پدر شیخ صدا    می­کردند.

 شهیدعرفانی قسمتی از ادبیات عرب را درمکتب خانه فراگرفت وبرای رسیدن به مراحل بالاتر بارسفربربسته وراهی قره­باغ گردید ومدتی را در مدرسه علمیه مرحوم آیت­ الله اوحیدی(ره) از محضرمعظم له بهره برد. و برای آموختن فقه واصول راه مزار شریف را درپش گرفته وارد مدرسه علمیه مرحوم شیخ خدابخش گردید.

شهیدعرفانی همانند بسیاری ازدانشجویان معارف اسلامی مجذوب نام و آوازه­ ی بلند حوزه علمیه نجف اشرف بود، و ازطرفی رفتن به­ عراق ازافغانستان ممکن نبود، لذا مشقت سفر و غربت را به جان خریده به پاکستان مسافرت کرد، تلاش و رایزنی ایشان برای رسیدن به زیارت امیرالمئومنین(ع) وحوزه بزرگ وعالم پرورنجف اشرف متأسفانه به نتیجه مطلوب نرسید، ناچاربه وطن برگشت و درمرکزسیاسی کشور، کابل، ماندگار شد.

سالهای پر التهاب درکشور:

درزمان بازگشت­ وی ازپاکستان وضع اقتصادی کشور بدون مبالغه فاجعه باربود، کشورباقحطی بی­ سابقه وفراگیرمواجه  شده بود، مردم از تأمین معیشت خانواده وحتی تهیه نان خالی برای سیر کر دن افرادتحت تکفل خود عاجز بودند وتنهاکمکی که ازطرف دولت انجام می­ گرفت برنج فاسد شده ای بنگالدیشی بود.

قرائن وشواهد نشان می داد که وضع سیاسی کشور نیز ملتهب وآبستن حوادث بوده است احزاب وگروه های چپی واسلامی وارد صحنه سیاسی شده بودند.

شهید عرفانی درچنین فضایی گرچه ترجیح داد که درتامین معاش خانواده کمک­ کار پدرش باشد اما هیچگاه ازکتاب و مدرسه فاصله نگرفت و اندک کتبی که از نویسنده­ های ایرانی و یا مصری در افغانستان می­ رسید و در دسترس­ شهید‌­عرفانی قرار می­گرفت، با دقت مورد مطالعه قرارمی­داد، مطالعه­ وی وقت خاصی نداشت ازهرفرصت برای مطالعه استفاده     می­کرد، دو چیز هیچگاه از شهید­عرفانی جدانگردید یکی تربت کربلای­معلا ودومی کتاب، حتی درسنگرجنگ وجهاد نیز کتاب را ازخود دور نمی­کردند.

تحمل مرارت وسختی های سفردرمحیط های متفاوت وتجربه فضای مدارس مختلف وبهره بردن ازمحضرچهره های شناخته شده­ی­ علمی واخلاقی، ازوی درهمان عنفوان جوانی یک چهره ­ای اخلاقی، فرهنگی وکاردان فقهی توأم با عمل وباکوله باری ازتجربه واطلاعات عمومی وسیاسی ساخته بود.

عصرپنجشنبه ­ها وصبح جمعه­ ها درمدرسه علمیه محمدیه حاصل تجربه ودانش خودرا دراختیارطلاب جوان قرار­داده وطلاب را درجریان اواضاع سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اجتماعی وسیاسی کشور وبرخی از کشورهای مورد علاقه مثل ایران، پاکستان،عراق ومصر، قرارمی داد، واین نوع نشست ها به صورت یک برنامه هفتگی غیر رسمی، جا افتاده بود وتعداد کثیری ازطلاب­جوان در آن جلسات شرکت می­کردند.

درآن زمان که رصد کردن اخبار ومطالعه کتب به غیر ازکتب درسی مرسوم وجا افتاده نبود این کار یک ابتکارمفید وجذاب برای طلاب جوان تلقی می­گردید.[1]

هرازگاهی­ که شهید عرفانی به زادگاهش می­آمد خانه مملو ازجمعیت می­شد تا ازدانش واطلاعات وی خوشه برگیرند، ایشان گرچه کم سن وسال وجوان بود ولی ازنظر مردم جایگاه یک ریش سفید باتجربه ودنیا دیده را داشت، در ریزودرشت حوادث منطقه  مورد مشاورت قرارمی گرفت ودراصلاح ذات البینی ومناقشات حقوقی وفقهی ازوجودش سود می­بردند، خانه اش محل نگهداری کتب واسناد مدرسه دولتی بود.

سالهای جهادومبارزه:

درزمستان سال 1358، عرفانی یک­سره در خانه بود و رادیو زیاد گوش می­داد و خوشحال بود که انقلاب اسلامی ایران به رهبری آیت الله خمینی (ره) به پیروزی رسیده بود، ومردم نیزخوشحال وشادمان بودند، در مسجد اسکناسی دست بدست می­شد که عکس آیت­ الله خمینی در آن چاپ شده بود، همه با شوق و احترام به آن می­نگرستند و احیانا تبرک هم می­جستند. در این زمستان همه از شدت خشونت کمو­نیست ها احساس نگرانی داشتند و بیشتر از همه روحانیت.

ازترس خشونت کمونیست های تازه به دوران رسیده، آخوند­های قریه ­جات  لباس عوض کرده بودند، وبه جای عمامه سفید، عمامه رنگی به سرکرده بودند، البته دولت به قول خود شان بافئودال ها و ملاکین نیز از سردشمنی در آمده بودند.

 در این زمستان خانه شهیدعرفانی بیش ازحد شلوغ بود افراد کوناگون می آمدند و می­رفتند حرف ها حول محور آینده افغانستان بود و اخباری مبنی بر شروع شورش علیه حکومت در گوشه و کنار افغانستان.

پیرمرد خوش مشرب و با صفایی بود از قریه کاریز خوات بنام مرحوم" بابه سلمان" و از خوشاوندان پدر شهید می­شد، همیشه خانه شهید می­آمد، در یکی از روز های اول بهار58 بازهم خانه شهید آمد و نامه­ای را که بین عصایش قایم کرده بود به شهید عرفانی داد.

شهیدعرفانی بایکی ازدوستان محرم اسرارش، حجت الام والمسلمین استادصادقی، رفتند گوشه­ای پنهانی نامه را خواندند، بعد ها معلوم شد که آن نامه از طرف آیت­ الله ناصری گرمابی بوده ومردم را به جهاد دعوت کرده بوده است، این دومین نامه­ای بود که شهیدعرفانی ازآیت الله ناصری دریافت می­کرد.چند روز دیگر مردم قیام کر دند، ورفتند و لسوالی ناهور را فتح کردند، گویا جرغی و برجگی و خواتی­ها ازتوابع ولسوالی ناهو، رزود تر آمده بودند و یک نفر از قوم سه پای خوات به شهادت رسیده بود.

 بعد ازشروع انقلاب واژگان جدیدی وارد فرهنگ مردم گردید از قبیل: کمیته، حوزه، پایگاه، قرارگاه و جبهه.

مردم علاءالدین در همان آوان شروع انقلاب نهاد مستقل اداری ونظامی به نام حوزه اسلامی علاءالدین تشکیل دادند و حجت­ الاسلام والمسلمین استاد زاهدی، را غیابا رئیس انتخاب کر دند و" قول مچک "[2]  مقرپایگاه نظامی خود قراردادند.

 شهیدعرفانی جزو کادر اصلی این تشکیلات بود ونفر دوم به­ حساب می­ آمد. ودرواقع  شهید­عرفانی دراین تشکیلات همه کاره بود، زیرا درجمع اعضای تشکیلات ازهمه بیشترتجربه کاراداری داشت.[i] ودرجهبه جنگ درحد یک فرمانده باکفایت وشجاع ظاهرمی­ شد، نیروهای نظامی ازحضوروی درجبهه احساس آرامش می­کردند، خصوصا زمانی که می­ دیدند شهیدعرفانی با استفاده ازهر فرصت با آرامش تمام مشغول مطالعه کتاب وحفظ قرآن کریم است. به راستی باحضور عرفانی ویا استاد زاهدی در بین نظامیان، جبهه جنگ به یک کتاب خانه تبدیل می شد. [3]

دوبار قوای حکومتی برای رسیدن به مرکزولسوالی ناهور، علیه علاءالدین حمله نظامی انجام داد. یک­بار شکست خورد و باردوم تاشاغنه را تصرف­کرد، در هردو نوبت شهید­عرفانی در جبهه فعالانه شرکت کرد، اسلحه­ ای بدستش آمده بود به نام" موشک انداز"، می­ گفتند این اسلحه خوب هدف گیری می­ کند و از خود ردَی هم برجای  نمی­گذارد ، یعنی از طرف دشمن قابل شناسایی نیست. استاد زاهدی دفتر قطوری داشت که لحظات جنگ را در آن ثبت کرده بود، در همان دفتر از شجاعت ودل­ آوری های شهید­عرفانی با آن موشک انداز، به تفصیل آورده بود. کاش آن دفتر گم نشده باشد.

درحمله دوم گفته می­ شد که نیروهای دولتی دروردک خوات نیز آرایش نظامی­ گرفته وآماده حمله به منطقه علاءالدین ازطرف شملتو (زادگاه شهید) است، عده­ ای ازنیروهای جهادی درکوهای     هم­ مرز باوردک خوات مستقرشدند که مرحوم پدرشهید نیزجزءآنهابود. شهید­عرفانی دراین وضعیت دشوار وهولناک کارپرمشغله­ ای داشت، وروز وشب آرام وقرار نداشت. در روز مشغول سرکشی ودلداری نیروهای جهادی بود وشب­ها برای حفظ امنیت تنهاباکمک برادران ومرحوم عمویش، کربلایی­ رمضان علی­ع رفانی، مهمات نظامی را (که درخانه وی نگهداری می شد) درجای امن منتقل می­کرد.

یکبار شهید عرفانی و جمع زیادی ازاهالی قریه­ های زیربوم، دهن­ ولی، شنیه، قرغه، سنگ شانده و ..، در چهاربرجه خواجه عمری در محاصره نیرو­های دولت گرفتار آمدند، که شجاعت چند نفر و از جمله شهیدعرفانی، باعث نجات همه شد ودومیل کلاشینکوف نیز به دست نیروهای جهادی افتاد.[4]

بااینکه شهید­عرفانی ازنیروهای کلیدی حوزه به حساب می­ آمد، اما دراکثر جنگهای چیریکی علیه دولت کمونیستی درولسوالی خواجه عمری وبالاحصار غزنی شرکت می­کرد.

ونقش وی درمدریت ومهار بروز وظهور اختلاف نظر بین مسئولین حوزه بارز وچشم گیربودچه اینکه همه مدیران وافراد مرتبط به تشکیلات حوزه به تدین، تعهد، دلسوزی، امانتداری، صداقت وکفایت شهید ایمان واثق داشتند [5] وبه همین جهت خانه­ وی که درجای امن­ ترقرار داشت، هم محل نگهداری کتب واسناد پایگاه وهم داروخانه وانبارمهمات نظامی بود. خانه شهید­عرفانی، همیشه پذیرای شخصیت­های مهم جهادی ومهمانان خارجی علاقه مند به­ جهادمردم مسلمان افغاستان نیزبود که به طورطبیعی همه­ ی فامیل درگیر مسایل حوزه می­شدند وهزینه­ ی را براقتصاد خانواده تحمیل می­کرد، شهید­عرفانی بدون منت گذاشتن ویاتوقع مادی، همه­ ی توان خود وخانواده را درراه رسیدن جهاد به اهدافش به کار بسته بود. ودراین مسیر، جزبه به رضایت معبودش به چیزی دیگری فکر نمی­کرد.

حجت­ الاسلام والمسلمین استاد صالحی، دونوبت مقداری امکانات نظامی و وسایل پزشکی از ایران آورد ویک­بارنیز مقدارمعتنابهی کتاب، وارد کرد که همه آن ها،ددرخانه شهیدعرفانی نگهداری می­شد.

 درخزان 1358، شهید­عرفانی با جمعی از مردم قریه خودش، رفته بودند پاکستان تا اسلحه بیاورند و اسلحه هم گیرنیامد، عرفانی تا مرز تفتان رفته بود که به ایران برود، اما خودش می­گفت: چون خودم پول نداشتم و پول سفر خرج را اهالی قریه داده بودند به دلم نیامد که با پول مردم به ایران بروم حتی اگر بعدا جبران  هم نمایم؛ این کار رایک نوع سوء استفاده ازاموال عموم تلقی می­کرد.

  فضای جنگ وجهاد گرچه فرصت ومجالی  را برای فعالیت فرهنگی باقی نمی­گذاشت اما ایشان ازاین جهت نیزغافل نبودند وبا استفاده ازیک دستگاه تایب دستی، دست نوشته­ های استاد زاهدی را در قالب جزوه های کوچکی به نام" تجلی احساسات" و "دیدگاه های مجاهد مسلمان" تایب کرده و در اختیار علاقه مندان می­گذاشت.

تأسیس پاسداران جهاد اسلامی:

شهیدعرفانی دررایزنی وهماهنگی بانیروهای جهادی خارج ازمنطقه سهم فعال داشت وبه همین جهت دربین نیروهای جهادی ولسوالی­های جغتو، خواجه عمری وقره باغ ازچهره های شناخته شده ومحبوب بود.

درتابستان 1359 گردهمایی بزرگی از نیروهای جهادی هم فکرکه اکثر قریب به اتفاق آنان از علما وروحانیت بود، درسیاه خاک بهسود با هدف تبادل نظر وهماهنگی بشتر بین نیروها، تشکیل گردید. ازمنطقه علاءالدین استاد زاهدی وشهید عرفانی دراین گرد همایی شرکت داشتند. شرکت کنندگان تصمیم گرفتند که برای بالابردن توان نطامی وسیاسی وانسجام نیروها، تحت  تشکلی با عنوان " پاسداران جهاداسلام افغانستان "  فعالیت نمایند، وبراین اساس نام حوزه اسلامی علاءالدین، به "پایگاه امام صادق (ع)" تغییر کردو به عنوان پایگاه مرکزی پاسداران جهاد در ولسوالی ناهور معرفی شد.

تأسیس مدرسه:

ازقرائن وشواهد هویدا بود که جهاد مردم مسلمان افغانستان به این زودی­ها به پیروزی دست نخواهد یافت، ازاین روی مسئولین پایگاه برای تربیت نیروی انسانی درفکر تأسیس مدرسه افتادند؛ در وضعیت پرآشوب آن زمان، محل مناسب­تر از" منبر کاکای دانا " وجود نداشت چون به­ خاطر دور بودن از دست­رس دولت، امنیت بیشتری از مناطق سوخته و ناهور داشت.

تلاش شهید عرفانی درتأسیس مدرسه ازهمه بیشتر بود ودوست صمیمی وهم درسی­ وی، استاد صادقی که پیش ازاین به وظیفه ملاامامی، اشتغال داشت، با ایشان همراه وهم­فکربود و چندین بار برای تبیین ضرورت تأسیس­ مدرسه، به ناهور وچهارقلعه سفرکرد و با دیگر دوستان به تفاهم و توافق رسیدند و خون دل­های راکه برای تأسیس مدرسه خورده شد فقط خدا می­داند.

به هرحال، درزمستان سال1361 مدرسه امام صادق(ع) در(منبرکاکای دانا ) شروع به کارکرد وهمه کتاب­ها ازخانه شهید به مدرسه منتقل شد واستادصالحی نیزتمام کتاب­های شخصی خودرا دراختیارمدرسه گذاشت وحجت­ الاسلام والمسلمین استاد صادقی به عنوان مدیر واستاد ثابت مشغول تدریس گردید، که بعدها حجت­ الاسلام والمسلمین الحاج استادتوکلی وظیفه اداره وتدریس را باهم­کاری عده­ی ازطلاب جوان به عهده گرفت.

 ثمره­ی فعالیت مدرسه، ورود  ده­ها طلبه درحوزه های علمیه درجمهوراسلامی­ ایران بود که بسیاری آنان فعلا مشغول تحقیق، تدریس وفعالیتها فرهنگی می­باشند. واکثر طلاب منطقه حدود بیست سال است که درقالب " انجمن فرهنگی امام صادق)" مشغول فعالیت­های فرهنگی بوده ودارای (وب سایت) ونشریه­ ی به­ نام (بیان صادق) می باشند.

این مدرسه الگویی شد برای این­که شهیدحجت­ الاسلام­ والمسلمین سیدعوض­علی­ حسینی[6] مدرسه ای را به نام مدرسه المهدی(عج) در قرناله ومسئولین جهادی درولسوالی­های جغتو وقرباغ مدارس دینی رادر کنار پایگاه نطامی تأسیس نمایند.

شهیدعرفانی برای تأمین مصارف مدرسه ونیاز مندی­های پایگاه دوبار به ایران سفرکرد. یک­بار درهمان زمستان 61 که­ با استاد اکبری وارد ایران شد. دراین سفربا شخصیت علمی وسیاسی مختلفی دیدارداشت که حاصل آن سفر برای مدرسه چند ماهه شهریه برای طلاب از دفترآیة الله العظمی مرحوم سید محمد شیرازی بود. دست­آورد آن برای پایگاه آن­چه که برای عموم مشهود بود چند قبضه "تپانچه" بود.

باردوم در زمستان 1362 به ایران سفر کردند که دراین سفرنیز با شخصیت­ها و مقامات عالی رتبه ایران دیدارهایی داشتند که آقایان حجت­ ا لاسلام والمسلمین نهضت وحاج قومندان مبارزنیزحضورداشته و جزو هیأت بودند . ایشان ملاقات­های خصوصی نیز داشتند که از مهمترین   آن­ها، ملاقات با آیت­ الله خامنه ای رئیس جمهور آن زمان بود و ملاقات با آیت­ا لله منتظری، قایم مقام رهبری آن زمان.[7]

دراین سفر ازطرف دفترپاسداران جهاد­اسلامی افغانستان سهمیه زیارت بیت­ الله­ الحرام برای   عرفانی­ گرفته شده بود اما به خاطر ضرورت حضور وی درداخل کشور، توفیق زیارت حاصل نگردید و به ناچار به وطن بازگشت؛ گویا تقدیر براین بود که به­ جای زیارت خانه خدا به لقاء معبودش برسد چه این­که مولای متقیان، امیرمؤمنان به همه مسلمانان چنین مرقوم فرمودند: "ای مردم؛ جهاد دری است ازدرهای بهشت که خداوند سبحان آن را برای خاصان ازاولیاء خود قرار داده است؛[8]" چند روز ازبازگشت وی نگذشته بود که درحین سرکشی ازسنگر، درتاریخ3/3/1363 فرشته شهادت برجان پاکش فرودآمد و به شهادت رسید. وچه زیبا بود آخرین کلمات اوکه درآخرین لحظات فرمود: " الله­ اکبرالحمدلله ربَ العالمین".

ازشهید­عرفانی دوفرزند دختر به­ یاد گارمانده است که هردو فاضل و درس خوانده می­ باشند.

خداوند این شهیدگرانقدر وهمه شهداء اسلام، مخصوصا شهدای مظلوم افغانستان را باپیامبراکرم واهلبیت­ طاهرینش (علیهم السلام) محشور فرماید ومارا قدردان زحمات آنان قرار بدهد.

آن­شب نمی­دانم چه حالی رفت برمن

آن­شب تمام طول شب­را گریه کردم

آن­شب فراتر ازغم شب تا به فردا

 آن­شب برای ظهر فردا گریه کردم

آن­شب فضای سینه ام از عقده پر بود

 تا­عقده ای از دل کنم وا، گریه کردم

 گویی سبکتر شد دلم تاگریه کردم.

 شهداء دریک برهه ای حساس وظیفه ای خودرا به نکویی انجام دادند وبه سوی فردوس برین پرکشیدندکه (طوبی لهم وحُسنُ مآب.)

 آنچه که درمقطع فعلی برای مردم ما خصوصا طلاب وروحانیونی که درصحنه ها ی مختلف، درجامعه فعالیت دارند توجه  به خصوصیات وخصلتهای شخصیتی آنها است.

شهید­عرفانی با اینکه جوان بود اما به سبب ویژگی­های خاص شخصیتی، تأثیرگزار ودارای نفوذ کلام وقابل اعتماد بود؛ این ویژگی­ها عبارت­ بودند از: تدیّن، تعهد، اخلاص، وایمان­راسخ به سنت­های­الهی ودرکنارآن، فهم،درایت، امانتداری صداقت، دوراندیشی، مردم دوستی وحفظ شئون طلبگی درهمه عرصه­ها.

شهیدعرفانی به خاطر برخورداری ازچنین خصلت­، ها محبوب ومورد اعتماد مردم قرارداشت، همان سان که خداوند سبحان

بندگان خوب خود را وعده داده وفرموده است:  " هرکس ایمان آورد وعمل صالح انجام دهد، خدا محبت او را درد ل­ها می اندازد."[9]

 

درپایان برای آشنای بشتربا این شهید والامقام منتخب سخنان  جمعی از مصاحبه شوندگان محترم رادر اختیار خوانندگان عزیز قرار می­دهیم .

حجت­ الاسلام استاد علیجان زاهدی:

شهید­عرفانی در بین اعضای حوزه برجستگی­های زیادی داشت ، اولین امتیاز شهید عرفانی این بود که با اداره و کارهای اداری آشنابود؛ کار باتایپ را بلد بود، بسیار کم­دیده می شد که مشغول کاری نباشد ، به اهداف اسلام و انقلاب ایمان قوی داشتند.

 اکثر ماموریت­ها به ایشان واگذار می­شد.در پیش برد اداره و جبهه ممتازبود.

به شهید قومندان محمد ظاهرگفتم : بعد از من از عرفانی اطاعت تام وتمام داشته باشید عرفانی نسخه دوم من است.

  امام علی علیه السلام از سر دلتنگی می فرماید:  این اخوانی الذین صدقوا. کجا است آن برادران من که راست می گفتند. آرمان داران رفتند.

 

حجت الاسلام استاد صادقی:

این نوع رابطه صمیمی بین من و ایشان، بین هیچ کس دیگر شکل نمی ­گیرد  و یا کمتر شکل     می­گیرد؛

 این شهید، خیلی شهید والا مقامی است.

 وی را درخواب دیدم  به احترامش از جا بلند شدم و باهم مناعقه کردیم هم­دیگر را در آغوش کشیدیم صورت هم­دیگر را بوسیدیم، صحبت­ها گل انداخت از هر دری صحبت می­کردیم و          می­خندیدیم؛ یک بار دیدم شهید برافروخته شد وبا عصبانیت دستش را بلند کرد و گفت: برادر، فلان مسوول( نام یکی از مسئولین راگرفت) خوب کار نمی­کند قابل اعتماد نیست ...به زودی روشن شد که گفته شهید صحیح از آب در آمد آن آقا اسناد جعل می­کرد و با مهر پایگاه از مردم پول می­گرفت.

علی قربانی برادرشهید:

 توصیه همیشگی ایشان به من این بود که باجدیت درس بخوانم و دل مشغول مسایل سیاسی، اجتماعی و حتی خانوادگی  نشوم. وقت خدا حافظی همین عکس را که در اختیار شما است از جیب خود در آورد و به من داد و گفت این را نگهدار روزی بدرد شما می­خورد، بعد از خدا حافظی و رفتن آن­ها، من به عکس نگاه کردم دلم لرزید و گویا در ذهنم الهام شد که دیگر ایشان را نخواهیم دید. همین عکس به یادگار ماند. 

جناب آقای سید ضیغم حسینی مسئول پایگاه مالک اشتر:

از خدای متعال می­خواهم که روح ایشان را با  ارواح شهدای کر بلا محشور نماید.

 حجت الاسلام شریفی خوات عمری:

روایتی است با این مضمون که اگر چهل مؤمن در حق کسی به خوبی شهادت دهد خدا آن شهادت را می­پذیرد؛  من در حق شهیدعرفانی این شهادت را  داده ام ومی­دهم که: انا لانعلم منه الا خیرا.

حجت الاسلام  نیک محمد نهضت فاضل:

 خواب می بینم که من و شهید­عرفانی قدم­زنان باهم راه می­رویم، نا گهان یک ماشین سبز رنگ پیدا شد و توقف کرد عرفانی

 به سرعت سوار ماشین شد، عرفانی همیشه خوش بر خورد و بشاش بود، این جا هم که سوار ماشین شد با چهره خندان دست تکان داد و گفت: خدا حافظ من رفتم.

 باآقای خامنه ای دیدار خصوصی داشت در دیدار های عمومی من وحاجی مبارز هم بودیم.

حجت الاسلام کریمی از قریه شنیه:

 در چهار برجه خواجه عمری محاصره شدیم، ایشان از خود لیاقت و شجاعت بی­حد نشان داد، ترس و وحشت در او راه نداشت و می­گفت یا شهید می­شویم که خواست ما است و یا خدا مارا نگه می­دارد.

قوماندان حاجی مبارز:

نقش شهید­عرفانی در حوزه به عنوان نفر دوم بود اما از لحا ظ نظامی درجه یک بود.

بعد از شهادت شهید عرفانی کمر مان شکست (بغض حاجی مبارز) من تازمانی که زنده باشم داغ هم­سنگران شهید خود مخصوصا، مخصوصا داغ شهید­عرفانی را فراموش نخواهم کرد.

حجت الاسلام استاد اکبر علی شریفی:

  خدمت به مکتب اهلبیت علیهم السلام در وجود ایشان تجسم عینی یافته بود، باکمبود امکانات واقعا کار بزرگی انجام دادند بدون اعتقاد نمی­شود آن همه مشکلات را تحمل کرد.

حرف اول شهید­عرفانی این بود که در این جهان ظلمت زده و تاریک یک شمعی روشن کنیم تا راهنمای سعادت خود و دیگران باشیم.

حجت­ الاسلام مرحوم حاجی عصمتی:

هیچ وقت شهداء مخصوصا شهید­عرفانی و شهید­صادقی را در نماز شب از دعا فراموش نمی­کنم. من و شهید­عرفانی مثل دو برادر بودیم، اخلاص شهید­عرفانی هیچ وقت از یادم نمی رود.

 حجت­ الاسلام اخلاقی جانبیک:

شهادت ایشان ضایعه فرهنگی به حساب می­آید. اگر ایشان زنده می­بودند امروزه منطقه علاءالدین قطعا صاحب  یک موسسه فرهنگی پر آوازه می بود، شهادت شهید صادقی نیز ضایعه بزرگ بود. شهید عرفانی سردمدار مسایل فرهنگی بود، ضایعه شهادت ایشان  جبران نشد.

 حجت­ الاسلام والمسلمین استاد صالحی:

 روضه خوان­ها می­خواندند شهادت جانسوز امام حسین علیه السلام، من عمق آن را احساس نمی­کردم اما در عمرم دوبار شهادت جانسوز را احساس­کردم، یکی در شهادت شهید محمد و شهید عباس و دیگری در شهادت عرفانی. آن زمان که قومندان ظاهر خبر شهادت را دادند من در ظاهر خود را نگهداشتم اما قومندان هم چنان گریه می­کرد ، حق­ هم داشت، جانش سوخته بود وقلبش به درد آمده بود.

اولین فاتحه در دیار غربت را به محضر پدر شهید­عرفانی اداء کردیم نمی­توانستیم اشک هامان را نگه داریم. قوت قلبم از دستم رفته بود، ما خود را عضو یک خانواده می­دانستیم و بودیم.

جناب آقای صالحی ناهور ازمسئولین پایگاه:

 شهیدعرفانی گفت: مسئولیت اصلی شما طلبه ها درس خواندن است، برای انتقال اسلحه نیروی کافی داریم. ایشان آدم           دور اندیش و روشن بود، خدایش رحمت کند بسیار دل­سوز بود، گذر زمان علاقه من به ایشان را زیادتر کرد.

حجت­الاسلام محمد محسن مهدی­ یار، رئیس فعلی انجمن فرهنگی امام صادق(ع):

 درود می­فرستم به روان مطهر شهید حجت­ الاسلام والمسلمین شهید­عرفانی.

این کار­های ما تقدیر از شهید است[ البته شهید نیاز به تقدیر ندارد چه این­که، شهید با خدا معامله کرده است] اما انتظاری از مردم ندارد، شهید دنبال هدف اجتماعی نیست ممکن است انگیزه حاشیه­­ی او باشد اما انگیزه اصلی معامله با خدا است.  ما به  عنوان باز ماندگان شهید هم­ وظیفه داریم وهم­ نیاز داریم که مقام شهید را گرامی بداریم آثار و میراث شهید را نگهبان باشیم چه اینکه جامعه مرهون شهید است، شهید مسئولیت اجتماع را به دوش کشیده است . و " من لم یشکرامخلوق لم یشکرالخالق".

حجت الاسلام استاد فکرت مسئول پایگاه توحید:

شناخت من از شهید­عرفانی به این صورت است که ایشان مجاهد پاکباخته ودلیر بود،  اخلاق حمیده داشت، جوان فعال و بسیار پرکار بود. من بسیار متأسفم که جوان فعالی مثل شهید­عرفانی در اوایل جهاد جام شهادت را نوشید و اگر ایشان زنده می­بود ممکن است مصدر کارهای ارزنده­ی در جهاد می شد.

ما برای ایشان جنت فردوس را می­خواهم، خداوند درجاتش را عالی­کند و با شهدای کربلا، بدر و حنین محشور نماید. ایشان آدم رسیده و مجاهد جان بر کف بود خدایش رحمت کند.

جناب آقای سرور عالمی ازهمرزمان شهید:

 ایشان دوستدار فرهنگ بود، عمر خود را وقف اسلام کرد، هدف ریاست نداشت. متاسفانه زود شهید شد، در وقت شهادت الحمد لله گفته بود، خداوند او را با شهدای صدر اسلام  محشور نماید.

حجت­الاسلام عظیمی قرناله:

قاطعیت و دقت کلام ایشان برایم جالب بود.

جناب آقای حاجی  رضا رحیمی ازسوخته:

جناب شهید­حسین­علی­ عرفانی از دوستان دوران جهاد ما است، هم­سنگری بود که برای دوستان روحیه ایجادمی­کرد، خاطره شجاعت ایشان از یاد­ها نمی­رود.

حجت الاسلام استاد فصیحی مالستانی:

حتی در کتاب قطور پس از جنگ استاد زاهدی هم چیزی  نه از شهید­عرفانی  و نه دیگر شهدا امثال شهید صادقی، ندیدم که واقعا مظلومیت شهدای ما را می­رساند.

 حجت­الاسلام نهضت جانبیگ:

ایشان شخصیت بسیار تیز فکر بود و مسایل را عمیق می فهمید و پاکی و صداقت داشت،  به  عنوان یک شخصیت سیاسی مسایل را می فهمید .

مسئولیت نظامی هم­داشت ؛ واقعا شهید­عرفانی یک آدم خود ساخته بود ، شهید­عرفانی الگوی عملی نظامیان ما بودند. ایشان معلم فاضل و رسیده بود، نقش بسیاری در تعالی فرهنگی جامعه داشت.

حجت­ الاسلام مهدوی:

یکی دیگر از همرزمان شهید، آقای رمضانعلی فرزند علی­ محمد از دهن ولی نقل می کرد که من در چند قدمی شهید بودم که ایشان به شهادت رسید، تیر که اصابت کرد شهید­عرفانی گفت الحمد لله به آرزویم رسیدم.

حجت­ الاسلام جانعلی نظری:

 ایشان به نظرم شخصیت ممتازی داشت، دارای اخلاق بسیار عالی بود، آدم فهمیده ای بود و زیاد مطالعه می کرد و آدم به روزی بود.

محمد صابر ی پسرعموی شهید:

شهادت عرفانی بردل تک تک اعضای خوانواده داغی نهاده که هنوز التیام نیافته.

حاجی قربانعلی برادرشهید:

خواب می­بینم مثل جریان طبیعی وعادی روز، دور خانه خدا هستیم و عرفانی لباس احرام به تن، جلوتر ازمن دارد طواف می­کند جریان خیلی طبیعی بود، سعی صفا و مروه هم انجام دادیم، آمدیم روی یک پول دو طبقه، آن­جا دو راهی بود، یک راه بی سمت تپه شق القمر می رفت و راه دیگر به سمت شعبی( شعب= دره، قول) که الان نامش از یادم رفته است، من طرف شعب حرکت کردم دیدم عرفانی طرف تپه شق القمر می رود و با من خدا حافظی کرد.

 

 تهیه­ کنندگان: علی قربانی و محمد صابری.

 



[1]- برگرفته ازصحبتهای حجت الاسلام شریفی ورسی.

[2] - کوهی است نزدیکهای ولایت غزنی ومشرف به ولسوالی­خواجه عمری.

[3] - برگرفته از مصاحبه حجت الاسلام والمسلمین اسلام استاد زاهدی وجناب قوماندان حاجی مبارز.

[4] - برگرفته از مصاحبه حجج اسلام آقایان: استاد صادقی وآقای کریمی وپدر شهید که هردو درجمع محاصره شدهه ها بودند.

[5] - برگرفته شده ازصحبت­های حجج اسلام: الحاج استاد توکلی واستاد صالحی.

[6] - حجج اسلام آقایان: حسینی، صادقی چهارقلعه، فصیحی، اخلاقی­ناهورجوی و قوماندان ظاهر دریک کمین دردشت کتب به شهادت رسیدند.

[7] - برگرفته شده ازمصاحبه با حجت­الاسلام والمسلمین آقای نهضت فاضل.

[8]- مکاتب الأئمه علیهم السلام، 2/108.

[9] -  قرآن کریم، سوره مریم، آیه 96.



 

  • محمد صابری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی